
فاطمه بهبودی متولد سال 1357 و دانش آموخته رشته کتابداری است او از سال 1380 مشغول به حرفه پژوهشگری در پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی است و نویسنده کتاب های مانند سپیدار های آن سوی دوله تو، پاییز پنجاه سالگی ،پوتین قرمز و... می باشد مصاحبه زیر توسط ماهنامه اختصاصی کتاب و کتابخوانی «شیرازه کتاب » تهیه و تدوین شده است و در ادامه قسمتی از آن می آید:
چه شد که به حوزۀ دفاع مقدس وارد شدید؟
کودکی من در جنگ گذشت. علاوه بر بمبارانهای تهران که روی سر مردم غیرنظامی آوار میشد، هر روز شاهد پدران و برادرانی در محلهمان بودم که به جبهههای جنگ میرفتند. هنوز صدای آژیرهای خطر توی گوشم است که بزرگترها تلاش میکردند ما را در جایی پناه دهند و سادگی کودکیام که وسط حیاط خانه میایستادم و تلاش میکردم هواپیماها را ببینم. آن وقت در ذهنم تجسم میکردم که آنها کی هستند، چه لباسی به تن دارند، چرا ما را دوست ندارند و چرا میخواهند ما را بکشند. روزهای جنگ بهقدری در ذهن و جان من خانه کرد که دغدغهام شد. این دغدغه درگیری این روزهای من است.
همین دغدغهها و درگیریها باعث شد که همچنان در حوزۀ دفاع مقدس بمانید و پوتینقرمزها و سپیدارهای آن سوی دوله تو را بنویسید.
بله. فکر میکنم سال 1393 بود که آقای سرهنگی به من پیشنهاد کرد که در حوزۀ خاطرهنگاری کار کنم. سوژهای هم که به من معرفی کرد، آقای مرتضی بشیری بود. پیش از من، ظاهراً مصاحبه انجام شده بود و حاصلش حدود پنجاه صفحه متن تدوینشده بود؛ اما من درخواست کردم که شخصاً با آقای بشیری مصاحبه کنم که ماحصل آن شد پوتینقرمزها.
بازخوردهای کتابهایتان چطور بوده است؟
در یک بخش از کتاب پوتینقرمزها، آقای بشیری خاطرهای تعریف کرد که من را خیلی به فکر واداشت. ایشان تعریف میکند که یک روز سرهنگ جیشعمی، یکی از فرماندهان نیروی مخصوص عراق، در صحبت با سربازان عراقی میگوید که وطن ما عراق است و باید به آن پایبند باشیم. در همین بین، متوجه آقای بشیری میشود. خودش را از تکوتا نمیاندازد و از او میپرسد مگر اینطور نیست؟ مگر از پیامبر حدیث نداریم که حب الوطن من الایمان؟ آقای بشیری میگویند درست است؛ اما وطن کجاست؟! جیشعمی میگوید خب معلوم است. وطن شما ایران است و وطن ما عراق! آقای بشیری در پاسخ حرف قشنگی میزند. میگوید نه! وطن ما مرز بین کشورها نیست! وطن ما اسلام است. وطن ما حب علیبنابیطالب است. این حرفهای آقای بشیری بهشدت من را تحتتأثیر قرار داد. حتی یک بار یکی از مخاطبان اینستاگرام به من پیام داد که همین بخش او را تحتتأثیر قرار داده است. وقتی کار شهید جمالی را مینوشتم، به چشم میدیدم وطن برای این افراد معنا و مفهوم دیگری دارد.
یک بار یکی از مخاطبان صفحۀ اینستاگرام، من را تگ کرد. او قسمتهایی از کتاب پوتینقرمزها را آورده بود و برایم نوشته بود که پدرش از اطلاعات ارتش بوده و خاطرات برایش جالب بوده است. همین که یک نفر میگوید کتاب را یکنفس خوانده و درگیر کتاب شده و از خواندنش لذت برده، کافی است.
مرتبطها